سرمایهداری شهری در تهران و تولید سیستماتیک فقر
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی انجمن علمی اقتصاد شهری ایران، امروز بیتردید مسئلهی فقر شهری، به ویژه در کلانشهری مانند تهران، مهمترین چالش پیشِ رویِ جامعه و مدیریت شهری است. فقرِ شهری، پدیدهی نوظهوری است. به این معنا که به واسطهی نیروی جهانیِ سرمایه و سازوکارهای کالاییسازیاش، فقر، به شدت ابعادِ فضایی/شهری پیدا کرده است. فقر، تا پیش از این، این گونه فضایی نشده بود. شکلِ کنونیِ اقتصادِ جهانی، چنان قدرتمند بوده است، که توانسته در سرتاسر جهان، از کشورهای ثروتمند گرفته تا کشورهای فقیر، همه را در خود فرو ببرد و مولفههای خود را بر همهی آنها تحمیل کند. شکلِ کنونیِ اقتصادِ جهانی، که میتوان آن را نوعی سرمایهداری شهری یا فضایی نامید، اساساً به شکلی نابرابر عمل میکند. به تعبیر دقیقتر، پیشرویِ این شکلِ اقتصادی، اساساً با تولید نابرابریهای فضایی امکانپذیر است. چنین روندی، باعث تشدید فقر و شکاف اجتماعی میشود. از یک سو، تعداد بسیار اندکی، پیوسته ثروتمندتر میشوند، و از سوی دیگر، تعداد بیشماری، فقیر. فقر، به واسطهی این تحولِ بنیادی، متحول شده است.
به نظر میرسد نمیتوان فقر شهری را با ابزارهای روششناختیِ پیشین، تحلیل و بررسی کرد. ماهیتِ این فرایندِ نوظهور، که میتوان آن را فرایند شهریشدن یا تولیدِ فضا نامید، به نحوی شایسته شناخته نشده است. همچنان تصور بر این است که صرفاً با تغییری در اندازه و کمیتِ فقر مواجهیم. بارها شنیده و خواندهایم که فقر، در حال حاضر، در نتیجهی گسترش شهرنشینی، ابعاد گستردهتری یافته است. چنین نگاهی، نوعی همسانی را بین فقر در شکل کنونیاش، و فقر در دورانِ پیش از ورود به مرحلهی تولید فضا، پیشفرض میگیرد. حال آنکه، شکلِ کنونیِ اقتصادِ جهانی، باعث پیدایش پدیدهی یکسره نوینی شده است که تا چند دهه پیش، اساساً وجود نداشت. در نتیجه، نمیتوان با مفاهیم و نظریهها و روشهای تحلیلیِ پیشین، به بررسی و تحلیل این فرایند نوظهور یعنی تولیدِ فضا و پیامدهایش ــ از جمله بازتولیدِ سیستماتیکِ فقر و نابرابری فضایی ــ پرداخت. به مفاهیم و ابزارهای روششناختیِ نوینی نیاز داریم تا بتوانیم ویژگیهای خاصِ این پدیدهی نوظهور را به چنگ آوریم. چنانچه نتوانیم کیفیتهای نوظهورِ این پدیدهی نوین را بفهمیم، نخواهیم توانست برای مقابله با پیامدهای نامطلوبش چارهای بیاندیشیم. برنامهریزی و مدیریت شهری، چنانچه بخواهند به شکلی موثر، با نابرابریهای فضاییِ کنونی در سطح شهر تهران مواجه شوند، ناگزیر باید رویکردهای نوینی را نیز برگزینند. در غیر این صورت، سیاستها و برنامههای شهری، اساساً معنایی نخواهند داشت. برنامه باید مبتنی بر واقعیت باشد. و واقعیتِ جدیدی که پیشِ روی ما است، بسیار پیچیده و چندلایه است. در نتیجه شناختِ ابعاد و لایههای آن، نیازمند روششناسیِ چندلایه است. با استفاده از نوعی نگاهِ مبتنی بر اقتصاد سیاسیِ فضا، که بر ایدهی تولید فضای هانری لوفور مبتنی است، میتوان زمینه را برای چنین شناختی فراهم آورد.
یکی از پیامدهایِ شکلِ کنونیِ اقتصادِ شهری، شکلگیری محلاتی مانند محلهی هرندی در منطقه ۱۲ تهران است. این محله، با مسائل متعددی روبهرو است. اما مهمترینِ آنها را میتوان مسئلهی اقتصادی دانست. فقر شدید ساکنان این محله، که خود، به چند واسطه، محصولِ فرایندِ شهریشدن در مقیاس جهانی و منطقهای و ملی است، وضعیت بسیار نامطلوبی را برای زندگی در این محله به وجود آورده است. حضورِ محسوسِ مافیای مواد مخدر، شبکهی روسپیگری، کودکان کار، بیکاریِ شدید، درآمدهای اندک، اجارهنشینی، نبودِ پوششهای بیمهای، کاهش شدید کیفیت فضای شهری و ...، برخی از مهمترین مشکلات این محله به شمار میروند. در این مورد نیز مانند نمونههای مشابهِ دیگر، مدیریت شهری، تاکنون نتوانسته است به شکل ریشهای با مسئله درگیر شود. رویکردهایی که تاکنون برای مواجهه با این مسائل به کار گرفته شده اند نتوانسته اند واقعیتِ چندلایهی محلهی هرندی را به شکلی شایسته تصویر کنند. در نتیجه نگاههای کارشناسی، که باید با ژرفاندیشی و به طور انتقادی، ریشهها و لایههای چندگانهی مسئله را بشکافند، عملاً نتوانسته اند به مسئله بپردازند. در این شرایط، سیاستها و برنامههای تدوینشده، نمیتوانند تاثیری داشته باشند. مدیریت شهری نیز به همین خاطر، به اشتباه نتیجه گرفته است که باید به طور ضربتی اقدام کرد و نظریه و مفهومپردازی، چندان تاثیری در بهبود واقعیت نداشته اند. این روند، پیامدهای بسیار مهلکی به دنبال خواهد داشت. از جمله اینکه با کمرنگشدنِ اهمیتِ نظریهپردازی و مفهومپردازی، اساساً خودِ برنامهریزیِ شهری کارکرد خود را از دست میدهد. حال آنکه تنها راهِ مواجههی موثر با این پدیدهی نوظهور، استفاده از نوعی برنامهریزی شهریِ انتقادی است.
در ﺳﺎلﻫﺎی اﺧﻴﺮ، در نتیجهی نیروی جهانیِ سرمایه، که باعث تغییر شکلِ اقتصاد شده است، ﺳﻮدآوری ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎی ﺧﺪﻣﺎﺗﻲ در ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان اوﻟﻮﻳﺖ ﻳﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﺑﺎ ﻛﻨﺪﺷﺪن رﺷـﺪ ﺻـﻨﻌﺖ و در ﭘـﺎرهای ﻣـﻮارد زوال ﺻﻨﺎﻳﻊ و ﺻﻨﻌﺖزداﻳﻲ، ﺟﺬب ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ و ﻧﻴﺮوی ﻛﺎر در اﻗﺘﺼﺎد ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان ﺑﻴﺶ از ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺘکی ﺑﻪ ﺑﺨﺶ ﺧـﺪﻣﺎت ﺷـﺪه اﺳـﺖ. ﺟﺬب ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻓﻘﺮای ﻣﻬﺎﺟﺮ در ﺑﺨﺶ ﺧﺪﻣﺎت ﺑﺮ ﺧﻼف ﺑﺨﺶ ﺻﻨﻌﺘﻲ ﺑﻪ ﺳﻜﻮﻧﺖ و زﻧﺪﮔﻲ ﭘﺎﻳﺪار ﺑﺮای اﻳﻦ اﻗﺸـﺎر در ﺗﻬـﺮان ﻣﻨﺠـﺮ ﻧﻤﻲﺷﻮد ﺑﻠﻜﻪ اﻳﻦ ﺑﺨﺶ از اﻗﺘﺼﺎد ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺷﻨﺎوری از ﻓﻘﺮای ﺷﻬﺮی را ﺑـﺎ اﺷـﺘﻐﺎل ﻧﺎﭘﺎﻳـﺪار در ﺗﻬـﺮان ﺟـﺬب ﻣﻲﻛﻨـﺪ. ﻧﮕـﺎﻫﻲ ﺑـﻪ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪیﻫﺎی اﺳﺘﺨﺪام ﻧﻴﺮوی ﻛﺎر در ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان در ﺳﺎلﻫﺎی اﺧﻴﺮ ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ ﻧﻴﺮوی ﻛﺎر ﺳﺎدهی ﺑﺨﺶ مهاﺟﺮان در ﺑﺨﺶﻫـﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨـﺪ ﻛﺎر در رﺳﺘﻮرانﻫﺎ، ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﻨﺰل، ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﻲ و ﺳﺮاﻳﺪاری، ﻛﺎرﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻲ و بخشهای ﻏﻴﺮرﺳـﻤﻲ اﻗﺘﺼـﺎد در ﺣـﺎل رشد اﺳـﺖ.
از سوی دیگر، فرایندهای جهانیِ شهریشدن، خودِ فضا را نیز به کالا تبدیل کرده اند. حالا فضا نیز تولید میشود. این نیروی جهانی چنان قدرتمند است که امکانِ اندیشیدن به فضا در شکلی غیرکالایی را دشوار کرده است. حالا حتی مسکن نیز کالا شده است. در حالی که مسکن، دارای ویژگیهای غیرکالایی نیز هست. در صورتی که مسکن را صرفاً به شکل کالایی تعریف کنیم، همچنان که امروزه با آن مواجهیم، نمیتوانیم مسئله را در تمامیتش دریابیم و در نتیجه سیاستها و برنامههای پیشنهادی، نابسنده و ناکارآمد خواهند بود. محلهای مانند هرندی، ﺧﻮد ﺑﺮاﻳﻨﺪی از ﻧﻴﺮوﻫﺎی شهریشدن در سطح جهانی و محلی اﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺗﺤﻠﻴﻞ وﺿﻌﻴﺖ این محله ﻧﻴﺎزﻣﻨـﺪ ﺗﻮﺟـﻪ ﺑـﻪ ﻓﺮاﻳﻨﺪﻫﺎی ﻋﺎم اﻗﺘﺼﺎد ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان اﺳﺖ.
در هر برنامهای برای فضاهای خاص شهری، از جمله محلهی هرندی، مهمترین نکته، درنظرداشتن این موضوع است که در مواجهه با مسائل اجتماعی/شهری، برخوردهای آنی و ضربتی و کوتاهمدت، تغییر بارزی در بهبود فضا ایجاد نخواهد کرد. در واقع باید در نظر داشت که هر گونه مداخلهی فیزیکی در فضا، فقط میتوانند در آمادهسازیِ بستر، برای تغییرات، ایفای نقش کنند و ترویج فعالیتهای اجتماعی مطلوب و همزمان، پیشگیری از وقوع فعالیتهای نامطلوب، به طور مستقیم، با مداخلات صرف فیزیکی، هرگز راهگشا نخواهد بود. بنابراین، هرگونه برنامهریزی فضایی، مستلزم رویکردی یکپارچه است که از همان ابتدا، مداخلات کالبدی را در پیوند با مداخلات اقتصادی و اجتماعی ببیند و تعریف کند. برنامهریزی و طراحی فضا مطابق با رویکردهای رایج، به طور یکسویه، قطعاً به شکست میانجامد. چنین رویههای مجزایی، که برنامهریزی را پارهپاره در نظر میگیرند، صرفاً به اتلاف منابع و بازتولید نابرابریهای موجود میانجامند.
باید روابط و نیروهایی را در تحلیل وارد کرد که در مقیاسهای مختلف عمل میکنند و مواردی مانند نمونهی محلهی هرندی را در بستر این تصویرِ گستردهتر گنجاند و تحلیل کرد. در غیر این صورت، تحلیل را صرفاً به پیامدها و نمودها محدود میکنیم و نمیتوانیم فرایندها و ساختارهای زیربناییتری را ببینیم و بفهمیم که باعث شکلگیری این پیامدها و نمودها میشوند. از همین رو پیشنهاد میشود بر مبنای یک چارچوب کلنگر و گستردهتر، به تحلیل مسئله پرداخت.
در ﺳﺎلﻫﺎی اﺧﻴﺮ ﺑﺎ ﻛﻨﺪﺷﺪن رﺷـﺪ ﺻـﻨﻌﺖ و زوال ﺻﻨﺎﻳﻊ، ﺟﺬب ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ و ﻧﻴﺮوی ﻛﺎر در اﻗﺘﺼﺎد ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان ﺑﻴﺶ از ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺘکی ﺑﻪ ﺑﺨﺶ ﺧـﺪﻣﺎت ﺷـﺪه اﺳـﺖ. بخش خدمات شامل فرایندهای مرتبط با ساخت و ساز نیز میشود. ﺟﺬب ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻓﻘﺮای ﻣﻬﺎﺟﺮ در ﺑﺨﺶ ﺧﺪﻣﺎت، به دلیل درآمدزاییِ نابسنده، ﺑﺮ ﺧﻼف ﺑﺨﺶ ﺻﻨﻌﺘﻲ ﺑﻪ ﺳﻜﻮﻧﺖ و اشتغال نامناسب ﺑﺮای اﻳﻦ اﻗﺸـﺎر در ﺗﻬـﺮان ﻣﻨﺠـﺮ ﻤﻲﺷﻮد. با درنظرگرفتنِ قدرتِ اقتصادیِ طبقات فرادستِ شهری، این شرایط بیش از همه به سودِ آنها است. طبقهی ثروتمندِ شهری، با استفاده از سرمایههایش، وارد بازار مستغلات میشود و بیشترین سود را از فرایندهای نوسازی شهر تهران ــ نوسازی مسکن و فضاهای شهری ــ میبرد. این روند، که همزمان اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فضایی است خود به بازتولید فضای نامطلوب کنونی میانجامد.
برنامهریزی نمیتواند حامیِ نوسازیِ مبتنی بر شکلِ بازاری باشد. در اثر نوسازیِ مسکن به شکلِ رایج مبتنی بر بازار (با واسطهگری بسازبفروشها)، در نهایت ساکنان قدیمی و مستاجران و مالکانِ فقیر، به خاطر افزایش قیمت، از محله طرد میشوند و در نتیجه عرصه برای تسلط بیشترِ مافیای مواد مخدر که از توان اقتصادی بیشتری برخوردار است بازتر میشود و این خود به بازتولید وضعیت کنونی میانجامد زیرا چنانچه مافیای مواد مخدر همچنان در محله باقی بمانند، مهاجران جدید همچنان جذب محله میشوند و شکلِ سکونتِ نامناسب همچنان ادامه مییابد.
ﻧﻮﺳﺎزی ﻣﺴﻜﻦ ﺑﻪ ﺗﺸﺪﻳﺪ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫﺎ در ﻣﺤﻠﻪ ﻣﻨﺠﺮ ﻣﻲﺷﻮد. ﺑﺎزﻧﺪﮔﺎن اﺻﻠﻲ ﻃﺮح ﻧﻮﺳﺎزی ﻣﺴﻜﻦ در ﻣﺤﻠـﻪ دروازهﻏـﺎر ﻣﺴـﺘﺎﺟﺮان ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد ﺑﻪ اﻗﺸﺎر ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ ﻫﻤﭽﻮن ﻣﺴﺘﺎﺟﺮان ﺗﻬﺮاﻧﻲ ﺗﺎزهوارد، ﻣﺴﺘﺎﺟﺮان ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﻲ ﺗـﺎزهوارد و ﻣﺴـﺘﺎﺟﺮان ﻓﻘﻴـﺮ قدﻳﻤﻲ و اﻓﻐﺎﻧﻲﻫﺎی ﻣﺤﻠﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. ﻧﻮﺳﺎزی واﺣﺪﻫﺎی ﻣﺴﻜﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻓﺰاﻳﺶاﺟﺎرهﺑﻬﺎ در ﻣﺤﻠﻪ ﻫﻤﺮاه اﺳﺖ وﺿـﻌﻴﺖﻫـﺎی ﻣﺘﻔـﺎوﺗﻲ را ﻓﺮاروی اﻳﻦ اﻗﺸﺎر ﻗﺮار ﻣﻲدﻫﺪ. ﻓﻘﻴﺮﺗﺮﻳﻦ ﻣﻬﺎﺟﺮان ﻣﺤﻠﻪ ﻛﻪ در ﺣﺎل حاﺿﺮ در واﺣﺪﻫﺎی ﻓﺮﺳﻮده ﺑﺎ اﺟـﺎره ﭘـﺎﻳﻴﻦ ﺳـﺎﻛﻦ هسـﺘﻨﺪ ﺑـﺎ اﻓﺰاﻳﺶ ﻗﻴﻤﺖ اﺟﺎره و ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ در ﭘﺮداﺧﺖ اﺟﺎره واﺣﺪﻫﺎی ﻧﻮﺳﺎز ﻣﺴﻜﻦ ارزان ﺧـﻮد را از دﺳـﺖ داده و ﻣﺠﺒـﻮر ﺑـﻪ ﺧـﺮوج از ﻣﺤﻠـﻪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. اﻳﻦ ﻣﺴﺘﺎﺟﺮان ﻓﻘﻴﺮ ﺟﺰء اﻗﺸﺎر ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺤﻠﻪ ﺑﻮده و ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ارزاﻧﻲ اﺟﺎره و ﻧﺰدﻳﻜی ﺑﻪ ﻣﺤﻠ ﻛﺎر (ﺑـﺎزار و راستهﻫﺎی ﺗﺠـﺎری اﻃﺮاف ﻣﺤﻠﻪ) در ﻣﺤﻠﻪ دروازهﻏﺎر ﺳﺎﻛﻦ ﺷﺪه اﻧﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺗﻐﻴﻴﺮات آﻧﻬﺎ ﻣﺠﺒﻮر ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑـﻪ ﻣﺤﻼﺗـﻲ ارزاﻧﺘـﺮ و دورﺗـﺮ از ﻣﺤـﻞ ﻛـﺎر ﺧـﻮد ﻣﻬﺎﺟﺮت ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻫﺰﻳﻨﻪﻫﺎی ﺗﺮدد و اﻓﺰاﻳﺶاﺟﺎرهﺑﻬﺎ ﺑﻪ ﻓﻘﻴﺮﺗﺮﺷﺪن آﻧﻬﺎ ﻣﻨﺠﺮ ﻣﻲﺷﻮد. ﺑﺨﺸﻲ از اﻗﺸﺎر ﻣﺴﺘﺎﺟﺮ ﻓﻘﻴـﺮ ﻧﻴـﺰ ﺑـﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨکه ﻣﺤﻠﻪ دروازهﻏﺎر ﻋﻠﻴﺮﻏﻢ ﻧﻮﺳﺎزی ﻫﻨﻮز ﻫﻢ ﺟﺰء ارزانﺗﺮﻳﻦ ﻣﺤﻼت ﺗﻬﺮان ﻣﺤﺴﻮب میﺷﻮد ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ﻣﺎﻧﺪن در ﻣﺤﻠـﻪ و ﭘﺮداﺧﺖ اﺟﺎرهبهای ﺑﻴﺸﺘﺮ میﺷﻮﻧﺪ. ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺑﺨﺶ ﺑﻴﺸﺘﺮی از درآﻣﺪﻫﺎی اﻳﻦ ﺧﺎﻧﻮارﻫﺎی ﻓﻘﻴﺮ ﺻﺮف هزینهﻫﺎی ﻣﺴﻜﻦ میشود ﻛﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ آن کاهش ﺳﺎﻳﺮ هزینهﻫﺎی اﻳﻦ ﺧﺎﻧﻮارﻫﺎ (تغذیه، ﺑﻬﺪاﺷﺖ، آﻣﻮزش، اوﻗﺎت ﻓﺮاﻏﺖ و ...) و ﻓﺸﺎر ﻣﻀﺎﻋﻒ ﺑﺮای اﻓﺰاﻳﺶ درآﻣﺪ ﺧﺎﻧﻮار (ﻓﺰاﻳﺶ ﺳﺎﻋﺎت ﻛﺎر ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﺎن ﺧﺎﻧﻮار، اﻓﺰاﻳﺶ ﻛﺎر زﻧﺎن و ﻛﻮدﻛﺎن) و ﺑﻪ ﺗﺒﻊ آن ﻣﺤﺮوﻣﻴﺖ و آﺳﻴﺐﭘﺬﻳﺮی ﺑﻴﺸﺘﺮ اﻳـﻦ ﺧﺎﻧﻮارﻫﺎی ﻓﻘﻴﺮ در ﻣﺤﻠﻪ اﺳﺖ. اگر در محلهی هرندی، نیروهای اجتماعیِ عمده را در تحلیل وارد کنیم، میتوانیم پیوند و برهمکنش این نیروها را با گروههای مختلفِ ساکن در محله تصویر کرد.
انباشت سرمایه در یک نقطه، ضرورتاً با فقیرسازی در نقطهای دیگر همراه است. اینها به طور درونی همبسته اند. در نتیجه، فقر و نابرابری شهری، پدیدههایی مانند آنچه معمولاً میشناسیم نیستند. فقر و نابرابری فضایی، شکلِ ناگزیرِ فازِ کنونیِ شیوهی تولید سرمایهداری است. سرمایهداری اساساً به واسطهی همین تولیدِ سیستماتیکِ فقر و نابرابریِ فضایی پیش میرود. به همین معناست که گفته میشود هر شمولی، دربرگیرندهی طرد است. در نتیجه باید به این شکلِ نوپدید ــ فرایند تولید فضا و شهریشدن ــ و سازوکار بازتولید و منطق درونیاش توجه کرد.
فقط با تبیین و کاربستِ چنین رویکردی میتوان به طور موثر، با مشکلات محلاتی مانند محلهی هرندی مواجه شد. چنانچه نخواهیم سازوکارها و فرایندهای اقتصادیِ نوپدیدی را که در دهههای اخیر، بر شهر تهران نیز سایه افکنده اند در تحلیل وارد کنیم، چنانچه نخواهیم سازوکارهای بازاریِ موثر در فرایندهای توسعهی شهری را در تحلیل بگنجانیم، و صرفاً بر مبنای ضرورتهای آنی، به طور مقطعی و گسسته، به برخی از ابعاد مسئله توجه کنیم، نمیتوانیم به برنامهریزی و مدیریت شهریِ کارآمد دست یابیم.
*این گزارش چکیده ای از یک مقاله علمی تحت عنوان «اقتصادِ سیاسیِ فضا؛ نمونهی موردی محلهی هرندی تهران» است که در اولین همایش بین المللی اقتصاد شهری ارائه شده است.* |