- دکتری اقتصاد توسعه از دانشگاه آکسفورد
- کارشناس ارشد سازمان برنامه و بودجه
- کارشناس ارشد موسسه توسعه تحقیقات اقتصاد دانشگاه تهران
- ریاست عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی کشور
|
جایگاه عوامل غیر اقتصادی در توسعه
دکتر حسین عظیمی، با نگاهی جامع نه تنها در حوزه اقتصاد ایران بلکه در حوزه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، نظرات و قانونمندی های زیادی ارایه نموده است. دکتر عظیمی در بدو امر، توسعه را مترادف با ایجاد تمدن صنعتی و جدید بشری دانسته و لذا تحقق آن را مستلزم تحولات بنیادین نه تنها در حوزه اقتصاد، بلکه حوزه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می داند.
عظیمی با نگرش جامع، توسعه را همانند یک پازل در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ( با جزئیات و زیر مجموعه های آن ها) می بیند و تحلیل می کند.
با توجه به وجود اشتباهات، جزیی نگری و نگرش های غیرعلمی در شناخت معنا و مفهوم توسعه، دکتر عظیمی توسعه را مشروط به سه گامی می داند که نسبت به هم اولویت زمانی ندارند و در صورت تحقق آنها تمدن جدید شکل میگیرد:
- درک و هضم اندیشهها و بصیرتهای دنیای مدرن
- تفصیلی کردن این اندیشهها و باز هضم آنها
- ساختن نهادهای مربوط به آن اندیشهها پس از تفصیلی شدن آنها
عظیمی بر این اساس و با توجه به تجربیات جهانی دو مسیر اصلی قابل تصور برای پیمودن فرآیند توسعه را مشخص می کند:
- محوریت تحول فیزیکی (حکومت سرمایه) که تجربیات توسعه جوامع صنعتی با اتکاء بر تحولات فرهنگی اروپا (رنسانس) و تحولات سریع توسعه ای در کشورهای تازه تاسیس از طریق تاثیر فرهنگی مهاجران کشورهای توسعه یافته (آمریکا، استرالیا، ...) را شامل می گردد.
- محوریت تحول فرهنگی (حکومت اندیشه و کلام)
نظریات دکتر حسین عظیمی،از روش شناسی خاصی برای تحلیل تمدن جدید صنعتی یاهمان توسعه وارایه پیشنهادات برای توسعه اقتصادی ایران برخوردار است. ایشان اعتقادی به علم اقتصاد واحد نداشته و معتقد بود که علم اقتصاد در کشورهای در حال توسعه (در حال گذر) همان اقتصاد توسعه است و تدریس نظرات غیر توسعهای کشورهای غربی برای کشورهای در حال توسعه کاربرد ندارد. از اینرو، دکتر عظیمی معتقد بود که باید از نظرات شکل گرفته در غرب استفاده کرد اما بایدآنها را بومی و توسعهای کرد. بسیاری از تئوریهای غربی نامناسب هستند که باید کنار گذاشته شوند. در این خصوص مهارت دکتر عظیمی در غربال سازی اندیشههای علمی بود. ایشان به خوبی در انطباق دادن نظریات اندیشمندان توسعه در بعد از جنگ جهانی دوم با شرایط اجتماعی- اقتصادی ایران مهارت داشت و به خوبی عدم تطابق بسیاری از نظریات را بیان میکرد.
در تحلیل فرآیند توسعه ایران، دکتر عظیمی معتقد بود جامعه ایران ۵۰۰ سال دیرتر وارد تحولات تمدن جدید یا همان توسعه شده و از زمان ورود نیز نه از دیدگاه شناخت ماهیت این تمدن(انسان محوری و علم محوری) بلکه عمدتاٌ از دید تقلید رفاه یعنی مرحله سوم تحولات جدید جوامع صنعتی (سال۱۹۵۰ به بعد که دوران مصرف انبوه است) و مرحله دوم (سال ۱۷۵۰ تا ۱۹۵۰ که دوران سرمایه داری اولیه و محض است) وارد فرآیند توسعه شده است. ایشان بر این باور بود که ما از دیدگاه اندیشه فلسفی وارد توسعه نشدیم بلکه از دیدگاه تقلید رفاه غرب وارد این پدیده شدیم، و این به تشدید تضادها و ایجاد تنش های اجتماعی انجامیده است. به عبارت دیگر، عظیمی معتقد بود که ما عمدتاً به دستاوردهای فیزیکی، تولیدات و محصولات مشهود دنیای صنعتی توجه کرده ایم. در حالی که تمدن عبارت است از کلیه دستاوردهای مادی و معنوی انسانی در جریان تلاش او برای تأمین نیازهایش که این دستاوردها طبیعتاً هم مادی است و هم معنوی.
دکتر عظیمی واقعیت را مبتنی بر این امر می دانست که جامعه تمدن ساز ایرانی، که تاکنون دو بار تمدن سازی کرده است، این بار در برخورد با تمدن جدید صنعتی تاب مقاومت نیاورده است، عملکردی موفق نداشته و علی رغم تلاش های جامعه طی صد سال اخیر، هنوز وضعیت ایران در چارچوب تمدن سازی روشن نیست. در این رابطه، ایشان اعتقاد داشت که هر تمدنی از جمله تمدن جدید صنعتی یا همان توسعه دو بخش دستاوردهای مادی و معنوی دارد. در برخورد جامعه ایرانی، اعم از مردم و دولت در برخورد با بخشی از دستاوردهای تمدن صنعتی(بخش مادی و فیزیکی) عاشقانه و شیفته عمل نموده اند، (اتومبیل، صنعت، موبایل، سلول های بنیادی، انرژی هسته ای، آموزش و پرورش، تفکیک قوا، و ...) و با بخشی از دستاوردهای آن (بخش معنوی) برخوردی تنفر آمیز یا بی اعتنا داشته اند. (علم باوری، انسان باوری، نظم، مدیریت، دموکراسی، قانون گرایی، درک تمدن، درک هدف اصلی آموزش و پرورش و ...) لذا واقعیت این است که در چنین شرایطی(عشق و نفرت و بی اعتنایی و عدم شناخت) نمی توان انتظار برخوردی معقول و منطقی با تمدن جدید داشت و یا تمدنی جدید ساخت. لذا مهم ترین و اساسی ترین مشکل در فرایند گذار توسعه ای ایران از منظر دکتر عظیمی، مشکل نگرشی، تفکری و اندیشه ای است.
برای روشن شدن مسئله، دکتر عظیمی بحث خود را با یک تمثیل یا تشبیه ادامه داده و می گوید: آن چه در فرآیند توسعه ما پیش آمده شبیه به این است که کسی در جایی درختی را می بیند، به هر دلیل، از این درخت خوشش می آید و تمایل پیدا می کند که نمونه این درخت را در حیاط خانه خود داشته باشد، اما این شخص آن قدر مسحور مظاهر این درخت می شود که فراموش می کند، این درخت یک شی مکانیکی نیست، یک موجود زنده است. به هر حال، این شخص با دقت به مطالعه ظواهر درخت می پردازد که مثلاً چند متر ارتفاع دارد، تنه درخت چه شکلی است و ... پس از این مطالعات برای کاشتن این درخت در حیاط خانه خود، با زحمت زیاد به دنبال این می رود که تنه مشابه تنه این درخت را در جایی پیدا کند، شاخ و برگ مشابه این درخت را در جایی بیابد، ... شخص مورد بحث همه این اجزا را پیدا می کند و به خانه خود می برد و به هم می چسباند و نهایتاً می بیند که تصویری از درخت به دست آمده، اما خود درخت در باغچه منزل او پیدا نشده است. این امری طبیعی است، چرا که در این مثال شخص مورد نظر ما به این درخت به صورت یک شی مکانیکی نگاه کرده، در حالی که درخت، یک موجود زنده و یک ارگانیسم است. این نکته در کشور ما نادیده گرفته شده، یعنی فرض شده که درخت هم مثل تلویزیون است که اگر قطعات مجزای آن را پیدا کردید و روی هم درست سوار کردید، تلویزیون درست می شود. در حالی که درخت یک موجود زنده است، نمی شود آن را همانند تلویزیون دانست. لذا شخصی که درخت و تلویزیون را یکسان ببیند، هیچ گاه صاحب درخت نمی شود. توسعه و فرآیند توسعه نیز همین حالت را دارد. کشورهایی مثل ما، متاسفانه دچار این مشکل بوده اند که فرایند توسعه را فرایندی مکانیکی دیده اند. لذا دیده اند که کشورهای توسعه یافته کارخانه، دانشگاه، مدرسه، شهر، خیابان، ساختمان جدید، اتومبیل، راه آهن، فرودگاه، نیروی برق و ... دارند، فکر کرده اند که اگر این اجزا را در کنار هم قرار دهند توسعه حاصل خواهد شد.
مشکل اصلی فرایند توسعه در ایران از منظر دکتر عظیمی، این واقعیت است که مسئله را اشتباه دیده ایم. به عبارت دیگر، عینکی که روی چشم داریم مسئله را درست نشان نمی دهد. این عینک همان نگرش ذهنی ما ایرانی ها به مسئله توسعه است، مفهومی که در ادبیات به عنوان "پارادایم" از آن نام می برند. به عبارت دیگر، ما مجموعه ای از نگرش های ذهنی در باب توسعه نیافتگی داریم و از دریچه این مجموعه به واقعیت بیرون نگاه می کنیم. بنابراین، اولین نکته اساسی که باید در فرایند توسعه ایران فهمیده شود، این است که ما هنوز بذری را که ایجاد کننده آن درخت است، نیافته ایم. بعد هم نمی دانیم که حتی اگر بذر را یافتیم و کاشتیم چگونه باید به این بذر رسید، چگونه به آن آب و کود و هوا و آفتاب رساند تا این درخت رشد کند. این گونه است که تلاش می کنیم که از طریق شبیه سازی ظواهر، آن "درخت" را به دست آوریم. به عبارت دیگر، فرآیند توسعه ایران با این مشکل اصلی مواجه است که هنوز نیروی بالنده توسعه را نیافته و تا موقعی که این نیروی بالنده یافت نشود، توسعه اتفاق نخواهد افتاد. در این شرایط تفاوتی نمی کند که بخش نفت داشته باشیم یا نه! تولید و فروش نفت زیاد باشد یا کم! در این وضعیت هر چه نفت بیش تری بفروشیم، درخت های بیش تر و بزرگ تری به صورت مکانیکی و شبیه سازی درست خواهیم کرد، اما هیچ وقت صاحب یک درخت واقعی نخواهیم بود. جامعه ما در فرآیند تحول تاریخی معاصر خود به توسعه به مثابه یک فرایند مکانیکی نگاه کرده و لذا به دنبال ایجاد کارخانه، را، مدرسه، دانشگاه، پارلمان و ... بوده و فکر کرده که این ها توسعه است. حال می بیند که این ها توسعه نیستند و کشور به رغم وجود همه این ظواهر هنوز توسعه نیافته است. مثلاً ما به یک معنی صاحب صنعت یعنی کارخانه شده ایم، اما جامعه ای صنعتی نشده ایم.
عظیمی این اشتباه نگرش را در حوزه های مختلف از جمله علم اقتصاد نیز مطرح کرده و معتقد است که کار اصلی همه ما برای توسعه کشور و تمدن سازی جدید، شناخت مفاهیم، کنار گذاشتن مفاهیم نادرست و ایجاد مفاهیم نوین است. برای مثال ایشان اظهار می دارد: لاجرم باید نتیجه گرفت که اقتصاد ایران تابع سرمایه گذاری و نیروی متخصص نیست. نباید علم اقتصاد را صرفاً یک فن و یک تکنیک تلقی کنیم که بر اساس آن همیشه تولید ملی تابعی از مقدار سرمایهگذاری و میزان تخصص در یک جامعه است. نباید فکر کنیم که چنین فرمولی در همه کشورهای جهان و تحت هر شرایط صادق است. باید حل مشکلات اقتصادی کشورهای در حال گذر مانند ایران را عمدتاً در شاخه اقتصاد توسعه بررسی کرد و اقتصاد ایران را با تخصص اقتصاد توسعه نگریست. اقتصاد ایران در شرایطی قرار دارد که همتاهای غیر اقتصادی آن (ساختار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی)متناسب برای توسعه نشدهاند و لذا تاکید بر عوامل اقتصادی (سرمایهگذاری فیزیکی و انسانی بیشتر)، نه تنها نتایج مثبت اقتصادی در برنخواهد داشت، بلکه به بحرانهای غیراقتصادی و متعاقباً اقتصادی دامن زده و با از بین بردن دستاوردهای مثبت اولیه، مجدداً سطح تولید و رفاه را کاهش خواهد داد.
اقتصاد مردم مدار
دکتر حسین عظیمی ضمن تاکید بر دانش عقلانی متعارف و بهره مندی از تکنیک ها و فنون و ابزارهای پژوهش های متعارف در اقتصاد، به جای اینکه بر مبنای این تکنیک، در فضای تنگ و دالان تاریک آکادمیک سخن بگوید، زبان عمومی گشود و توسعه را به فضای عمومی برد و اقتصاد را به یک دانش عمومی تبدیل کرد. این همان واقعیتی بود که در سطح جهانی به عنوان یک تحول بسیار بزرگ در فرآیند برنامه ریزی و سیاست گذاری های توسعه رخ داده بود. یعنی بر مبنای کنش ارتباطی، رویه جدیدی در برنامه ریزی و سیاست گذاری توسعه به نام برنامه ریزی و سیاست گذاری تعاملی اتفاق افتاد. در دیدگاه دکتر عظیمی، برنامه ریزی و سیاست گذاری اساساً یک فرآیند کاملاً تعاملی و ارتباطی است و برنامه ریزان و سیاست گذاران بیش از آنچه به فنون و ابزارها نیاز داشته باشند، نیازمند دانستن دانش ارتباط و تعامل با مردم هستند. محصول برنامه ریزی و سیاست گذاری های اقتصادی نیز بیش از آنچه محصول فنی و تخصصی باشد، محصولی کاملاً ارتباطی و تعاملی و قابل فهم است و به همین دلیل رسالت و مسوولیت اصلی علوم اجتماعی و از جمله اقتصاد، شکل گیری دانش و زبانی است که وسیله تفاهم باشد و در چنین رویکردی، افرادی که برای خود رسالت روشنفکری اقتصاد یا جامعه شناختی قایل بودند، مخاطب خود را از حاکمان و نخبگان به سمت جامعه مدنی تغییر داده و باید با زبانی سخن بگویند که مردم و جامعه مدنی آن را می فهمند، اگر چنین زبانی وجود ندارد، باید شکل می گرفت؛ زبانی برخوردار از نمادها و مفاهیمی که می توانست ابزار شکل گیری تفاهم در فضای اجتماعی باشد. اقتصاد بر این مبنا، یک دانش تخصصی و برخوردار از زبان مغلق، پیچیده و انتزاعی و تخصصی و نامفهوم برای مردم نیست، اقتصاد یک دانش تفاهمی و ابزار تفاهم بین دولت و ملت، ابزار تفاهم جامعه مدنی و یک ضرورت برای شکل گیری سرمایه اجتماعی است و فضای گفت وگوی روشنفکران با عامه مردم تلقی می شود.
این دیدگاه دکتر عظیمی برخلاف دانش تخصصی آکادمیک که از چگونگی و چرایی در قالب پژوهش های رسمی سخن می گفت، دانشی تعاملی متشکل از سه جزء دانش زندگی( نزد عامه مردم)، دانش آکادمیک و دانش تجربی است که پرسش اساسی اقتصاد برای چه کسی و اقتصاد برای چه چیزی است را مطرح می کند.
پاسخ قاطع دکتر عظیمی به این پرسش نیز همواره این بود که نگره های اقتصاد باید برای عامه مردم و توانمندسازی آنان؛ برای اینکه زبان مردم را از لکنت باز بکند. برای اینکه مردم توانایی پیدا کنند در مقابل اغواگری های مفهومی و آماری سیاست گذاران اقتصاد رسمی، خود را در مقابل آسیب های اقتصادی حفظ کنند، طراحی شده و در جامعه اجرایی شوند. |