- برنده جایزه نوبل اقتصاد (۱۹۷۴)
- از مهمترین نمایندگان موج نو لیبرالیسم پس از جنگ جهانی دوم
- از رهبران اقتصاد مکتب اتریش
- استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه فرایبورگ
- استاد افتخاری دانشگاه سالزبورگ
|
نظریه چرخه تجاری
نوشتههای دکتر فون هایک حول موضوعات سرمایه، پول و چرخه تجاری عموماً مهمترین تالیفات او در حوزه اقتصاد تلقی میشوند. ایشان بر اساس نظریه پول و اعتبار میزس نشان داد که نوسانات تولید و اشتغال در سطح کل اقتصاد، چگونه با ساختار سرمایه آن ارتباط یافته و در قیمتها و تولید، «مثلثهای هایکی» مشهور را برای اثبات ارتباط میان ارزش کالاهای سرمایهای و جایگاه آنها در زنجیره زمانی تولید ارائه کرد.
دکتر فون هایک در قیمتها و تولید و نظریه پولی و چرخه تجاری نشان داد که تزریق پول با پایین آوردن نرخ بهره به سطحی کمتر از آنچه میزس (با پیروی از ویکسل) «نرخ طبیعی» مینامید، ساختار تولید میان زمانی اقتصاد را به انحراف میکشاند.
نظریه محض سرمایه
از آنجا که تولید مستلزم صرف زمان است، عوامل مورد استفاده در این فرایند باید در حال حاضر به تولید کالاهای نهایی که صرفاً در آینده و بعد از فروش، ارزشمند خواهند بود، اختصاص داده شوند. با این وجود، سرمایه ناهمگن است و از آنجا که کالاهای سرمایهای در فرایندهای خاص تولیدی به کار برده میشوند، به نحوی فزاینده خواص ویژه آن فرایندها را پیدا میکنند، به گونهای که با تغییر تقاضا برای کالاهای نهایی، نمیتوان این کالاهای سرمایهای را به راحتی در جایی دیگر به کار گرفت؛ بنابراین برنامهریزی کلان متمرکز در اقتصادهای مدرن سرمایه بر، از جنس هماهنگی میان زمانی است و مسئله اینست که چگونه میتوان تخصیص منابع میان کالاهای سرمایهای ومصرفی را با ترجیحات مصرفکنندگان و انتخابهای آنها میان مصرف حال و آینده تطبیق داد؟ در این زمینه دکتر فون هایک در نظریه محض سرمایه که شاید بلند پروازانهترین اثر او باشد، توضیح میدهد که چگونه ساختار تولیدی اقتصاد به خصایص کالاهای سرمایهای دوام، مکمل بودن، جانشین بودن، محدودیت و... بستگی دارد. این ساختار را میتوان با «دورههای [مختلف] سرمایهگذاری» مواد اولیه توضیح داد.
نوسانات ادواری اقتصادی
شهرت دکتر فون هایک بهعنوان اقتصاددان، به نظریات ایشان در مورد بحرانها و نوسانات ادواری اقتصادی مربوط میشود؛ که کاملاً در جهت مخالف نظریههای کینز قرار داد. بر این اساس، فون هایک با حرکت از نظریه سرمایه اتریشی، اقتصاددانان معاصر خود را بهعلت درهم آمیختن سرمایه، بهعنوان وسیله تولید و سرمایه بهعنوان عامل ایجادکننده درآمد، به باد انتقاد گرفت.
دکتر فون هایک معتقد است که سرمایه را نباید همچون داده همگن و عامل تولیدی که درآمد از آن ناشی میشود، تلقّی نمود؛ بلکه سرمایه را باید با عناصر واقعی تشکیلدهنده آن توصیف کرد. فون هایک با الهام از اندیشه بوهم بارک، سرمایه را همچون جریان تغییر مسیر تولید میداند.
به باور دکتر فون هایک، تولید از طریق سرمایه عبارت از تولید غیر مستقیم یا تغییر مسیریافته است. در این شیوه تولید، کالاهای نهایی یا مصرفی مستقیما توسط کارگران تولید نمیشوند؛ بلکه توسط کالاهای واسطهای یا سرمایهای، به تولید میرسند. این روش، بیشتر از تولید مستقیم بازدهی دارد. بنابراین در این روش، صرفهجویی در مصرف، امری ناگزیر است؛ به این معنا که تعدادی از مصرفکنندگان حاضرند استفاده از کالاهای نهایی را به تأخیر بیندازند. تأخیر زمانی، در واقع، هزینه این روش تولید است؛ که بهصورت پسانداز تجلّی میکند و هزینه صرفهجویی یا پسانداز توسط بهره جبران میشود.
کاتالاکسی (Catallaxy)
مفهوم بازار، در نظام فکری دکتر فون هایک نقش درجه اول را دارد؛ بهنحویکه آنرا نه تنها یک نهاد اساسی جوامع مدرن، بلکه عامل غیر قابل اجتناب تمدّن بشری بهشمار میآورد.
فون هایک بازار را یک نهاد تلقی میکند، نه مدلی انتزاعی. از اینرو در نهایت، مفهوم تعادل را که عمدتاً خصلت مکانیکی دارد، کنار میگذارد. قیمتها برای فون هایک، ابزار انتقال اطلاعات اند و قیمت همانند قطبنما، فرد را در تصمیمگیری اقتصادی هدایت میکند؛ که چه کالایی باید تولید و چگونه مصرف و توزیع شود. از نظر ایشان، هیچ ابزار دیگری چنین کارآیی اقتصادی ندارد.
از نظر فون هایک، برنامهریزی متمرکز که چونان بدیلی برای نظام بازار مطرح شد، بههیچ وجه نمیتواند کارآیی مطلوبی داشته باشد؛ چراکه رفتار مختلف اقتصادی افراد جامعه متضمن میلیونها اطلاعات گوناگون و پراکنده است؛ بهنحویکه جمعآوری و طبقهبندی آنها از عهده هیچ برنامهریزی برنمیآید.
ایشان واژه یونانیالاصل کاتالاسکی را برای بیان نظم بازار پیشنهاد میکند. این فعل یونانی، تنها بهمعنی مبادله نیست؛ بلکه "قبول کردن در جمع" و "از دشمن دوست ساختن" نیز معنی میدهد. بنابراین، از نظر فون هایک، عملکرد بازار، تنها متوجّه هدف محدود مبادله کالاها و خدمات نیست؛ بلکه به کل نظام اجتماعی مربوط است و به عبارت کلی ایشان، نظم موجود در بازار را نظمی انتزاعی میداند.
از نظر دکتر فون هایک، عملکرد بازار با مبادلاتی که بر طبق قواعد مرسوم مالکیت و قرارداد انجام میشوند و نظم یا الگوی کلی مشخصی ایجاد میکند، مسلماً نظم و سامان یافته است. اما الگوی فعالیتهایی که جریان بازار ایجاد میکند، نتیجه هیچ طرح و برنامهریزی آگاهانهای نبوده و هیچ هدف یا مقصد واحدی ندارند، زیرا بازتاب خواستهای بسیاری از مردمند که اهداف و مقاصد فردیشان را دنبال میکنند. بنابراین نظم بازار مانند یک اقتصاد برنامهریزی متمرکز که معیار واحدی از ارزشها یا اهداف طبقهبندی شده دارد، اداره نمیشود و اساساً نمیتواند اداره شود، اما میتواند به اهداف جداگانه و متنوع تمامی اعضای خود خدمت کند. در واقع آنچه در نظم بازار تبلور مییابد، اهداف متقابل و تامین این اهداف متقابل در چارچوب مبادلات داوطلبانه در فرآیند بازار است و نه اهداف مشترک و تامین این اهداف مشترک در یک نظم طراحیشده و برنامهریزی شده.
از نظر دکتر فون هایک، جالبترین حقیقت در مورد قیمتهای بازار این است که آن ها میتوانند از طریق خلاصه کردن مقدار زیادی اطلاعات، با اهداف بسیاری از افراد ناشناخته هماهنگ شوند. تنها ضروریترین اطلاعات، به شکل خلاصه شده و از طریق نوعی نشانه، منتقل میشود و آن هم فقط به آنهایی که لازم است. تبیین سیستم قیمت به منزله نوعی ابزار برای ثبت تغییرات یا سیستمی از راه دور که هر یک از تولیدکنندگان را قادر میسازد تا صرفاً به جهت بعضی از عقربهها نگاه کنند، مانند مهندسی که به حرکت عقربهها نگاه میکند تا فعالیتهای خود را با تغییراتی که هیچچیزی در مورد آنها بیشتر از آنچه در تغییرات قیمت منعکس میشود، نمیداند، تعدیل کنند. بنا به نظر فون هایک، البته غیر منطقی خواهد بود اگر از عملکرد این سیستم، انتظار بیشتری داشته باشیم؛ سیستمیکه در آن عاملان مختلف برای نیل به اهداف مشترک کار نمیکنند، بلکه صرفاً به این علت با هم همکاری میکنند که بتوانند از آن طریق متقابلاً به یکدیگر در جهت تعقیب جداگانه منافع فردیشان یاری دهند. در واقع چیز دیگری در نظمیکه در آن مشارکتکنندگان آزادند، امکانپذیر نیست. |