-استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا
-از مهمترین و پرنفوذترین اقتصاددان و تاریخنگاران اقتصادی اواخر سده بیستم
- برنده جایزه نوبل اقتصادی (۱۹۹۴)
- بنیان گذار اقتصاد نهادگرا
- از پیشروان تاریخ اقتصادی جدید یا کلایئومتریکس
|
اقتصاد نهادگرا یا تاریخ نگاری اقتصادی
دکترداگلاس نورث تاریخدان اقتصادی است که برای پاسخگویی به سوالات اساسی از علوم اقتصاد، جامعه شناسی، آمار و تاریخ بهره جسته است. ایشان در زمره پیشرویان شاخهای از تاریخ اقتصادی است که به نام تاریخ اقتصادی جدید یا کلایئومتریکس (Clive Matrix) معروف گردید. تاریخ اقتصادی جدید مطرح شده توسط دکتر داگلاس نورث، ،نظریه اقتصادی را با روشهای مقداری، آزمون فرضیه و تکنیکهای سنتی تاریخ اقتصادی ترکیب کرده و برای توضیح رشد و افول اقتصادی به کار میگیرد.
دکتر نورث معتقد است که تمامیکارها در زمینه تاریخ اقتصادی به پیش بینیهای آزمون پذیر و ابطالپذیری منجر میگردد که میتوانند در مقابل گزینه فرضیه صفری که برخی عوامل را بیاهمیت میداند، مورد آزمون قرار گیرند. به باور دکتر نورث، این اقدام مستلزم گردآوری دادههای تاریخی و به کارگیری آنها با ابزارهای آماری است. از این رو، ایشان در کارهای اول خود به بررسی نقش تجارت بین جنوب، شمال و غرب ایالات متحده در رشد اقتصادی این کشور پرداخت. استدلال ایشان چنین بودکه پیشرفتهای حمل و نقل منجربه سه ناحیه اقتصادی متفاوت، اما به هم وابسته گردید. هر ناحیه دارای تخصص متفاوتی است، به نحوی که منطقه جنوب به تولید کتان، شمال به مرکز مبادلات مالی و صنعتی وغرب به تولید محصولات غذایی و پوست حیوانات پرداخته است. علاوه بر این هر ناحیه، به کالاهای سایر نواحی وابسته است.
در سال ۱۹۷۷، دکتر نورث دریافت که کلایئومتریک میتواند توضیحات پیشنهادی درباره تغییرات تاریخی را بیازماید، اما هیچ توضیح جدیدی برای رشد اقتصادی ارائه نمیکند. از این رو رویکرد دیگری مورد نیاز بود و او به مطالعه نهادها و قواعد اجتماعی پرداخت. بر این مبنا، ایشان، نهادها را محدودیتهای ابداع شده توسط افراد معرفی نمود که بر رفتارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها اعمال میشود.
دکتر نورث، نهادها را به دو دسته کلی رسمیو غیررسمیتقسیم نموده و آنگاه کوشید تا تاثیر این نهادها بر رفتار افراد و عملکرد اقتصادی را توضیح دهد. ایشان همچنین دلایلی را که نهادهای خاص درزمانهای معینی از تاریخ پدیدار میشوند را توضیح داد.
اغلب اقتصاددانان، نهادها و قواعد اقتصادی را مفروض میگیرند، برای مثال بازار را مفروض میگیرند و چیزی درباره توسعه و تکامل آن بیان نمیکنند، اما به باور دکتر نورث، نهادها بر عملکرد اقتصادی و هم بر بازار تاثیر میگذارند؛ چراکه نهادها درباره انسانها و نحوه تعامل آنها با هم و ساختاربندی دنیای آنها است. این نهادها بر هزینههای تولید کالا و توانایی فروش آنها و نرخهای رشد اقتصادی تاثیر میگذارند.
از نظر دکتر نورث، در قالب نظریه اقتصاد نهادگرا، نهادها از سه طریق حائز اهمیت هستند:
- اول این که نهادها حقوق مالکیت و انگیزه اقتصادی ایجاد میکنند.
- دوم این که بدون بعضی توافقات درباره اینکه چه کسی مالک باشد، افراد تولید نکرده و تلاشی برای بهبود اوضاع اقتصادی خود انجام نمیدهند.
- سوم این که انگیزهها همراه با حقوق مالکیت منجر به کسب فنآوریهای جدید و به کارگیری روهای تولید کارآتر میشوند. برای مثال، بدون حقوق مالکیت فکری، فرد یا بنگاه انگیزه کمیبرای تحقیق و توسعه دارد، چراکه افرادی که سرمایهگذاری سنگینی در تحقیق و توسعه نکردهاند به آسانی و ارزانی میتوانند از دستاورد دیگران بهرهمند شوند. درنتیجه برای بنگاهها به صرفه نخواهد بودکه در فعالیهای تحقیقی شرکت کنند و رقبا از آنها بهرهبرداری کنند. در این حالت هر بنگاه منتظر میماند تا سایرین اکتشافات جدید را انجام دهند، اما سرانجام چنین حالتی به زیان همگان تمام خواهد شد، چون هیچکس درگیر مخارج تحقیق و توسعه نشده و دستاوردهای جدید اندکی رخ خواهد داد.
از دیگر دلایل اهمیت قائل شدن دکتر نورث برای نظریه اقتصاد نهادگرا، این واقعیت است که آنها بایستی قواعد بازی اقتصادی را اجرا کنند. در اینجا دولت عامل اقتصادی مهمی میشود و با مبادلات کلیدی روبه رو میشود. از یکسو، دولت نبایستی به افراد اجازه دهد که کلاهبرداری کنند و بدونتعقیب قانونی به کار خود ادامه دهند. در سادهترین حالت، دولت باید شهروندان وفعالیتهای تجاری را از سرقت و اعمال زور مصون نگه دارد، چون اگر عایدی افراد توسط دیگران سرقت شود، هیچ کس تن به کار و تولید نمیدهد. درحالت پیچیدهتر این است که دولت باید اطمینان حاصل کند که قواعد نقض نشده و به عملکرد اقتصادی آسیب نمیزنند.
کلاهبرداریهای موفق توسط افراد موجب تشویق این کار با دیگران شده و انگیزههای اقتصادی به کار سخت را کاهش میدهد، در واقع آنچه که عنصر اساسی برای اقتصاد موفق و در حال رشد است را کاهش میدهد. از سوی دیگر، با زیاد شدن کلاهبرداریها، هزینههای اجرا و نظارت توسط دولت افزایش مییابد و این مستلزم مالیاتهای بیشتر است و به نارضایتی بیشتری با مداخله دولت در امور شخصی روبهرو میشود. از این رو، دولتها بایستی محیطی را فراهم کنند که در آن اغلب افراد با قواعد اقتصادی بازیکرده و قواعد برای بازیگران اقتصادی زورگویانه نباشند.
از دیگر دلایل اهمیت نظریه اقتصاد نهادگرا از منظر دکتر نورث، این واقعیت است که نهادها به طور نزدیکی به ایدئولوژی یا شکل روانی واجتماعی جامعه اقتصادی مربوط بوده و کمک میکنند تا تعیین گردد که چطور افراد به رفتار درست و انصاف نگاه کنند. این عوامل نیز به نوبه خود بر اینکه افراد چگونه به موقعیتهای مختلف واکنش نشان دهند، تاثیر میگذارد.
دکتر نورث بر خلاف نظریه سنتی اقتصاد که همواره فرض میکند افراد بر مبنای نفع شخصی به طور عقلایی رفتار میکنند، افراد را درباره آنچه که انجام میدهند و آنچه که به نفع شخصی آنهاست، نامطمئن میبیند. در نتیجه به زعم ایشان، افراد به اسطورهها، ایدئولوژی، اعتقادات و عادتها رومیآورند. برای مثال اگر کارگران معتقد باشند که با آنها خوب برخورد میشود، آنهاسختتر کار میکنند و اگر شهروندان به دموکراسی سیاسی معتقد باشند در انتخابات شرکت میکنند و اگر افراد اعتقاد داشته باشند که دولتها کیفیت کالاها را تضمین میکنند،از کالاها بیشتر میخرند.
دکتر نورث، برخلاف گری بکر که به پاداشها و تنبیهها اعمال شده بر افراد بیشتر از ایدئولوژی نهادی بها میدهد، معتقد است که اگر افراد باور داشته باشند که سیستم اقتصادی منصفانه است، احتمال کمتری برای دزدی وعدم شرکت در انتخابات وجود دارد. در واقع، اگر افراد اعتقاد داشته باشند که سیستم منصفانه نیست و مجازاتها نسبت به جرائم سنگین تر هستند، مجازاتهای افراطی را موجب افزایش رفتار نامطلوب میداند. بر این اساس، نهادها مهم هستند، چون میتوانند اقتصادها را در رسیدن به رشد بالقوه آنها یاری کرده یا دور نگه دارند. اگر افراد مشاهده کنند که پاداشهای نهادی اختیاری و نامنصفانه است، از تلاش سخت دست کشیده و رشد اقتصادی کند میشود. همچنین اگر بنگاهها به جای تولید کالاها و خدمات مقامات دولتی را برای منافع خاص حمایت کنند، رشد اقتصادی آسیب خواهد دید. در مقابل، مجموعه درستی از نهادها منجر به رشد اقتصادی بیشتر و منفعت برای همگان میشود. |